شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

ایران ای مرز پرگهر

*پسوند کاربیست را حذف کردم.

*جایتان خالی بعد از اعلام خبر خوش هسته ای با ده بیست تا از بر و بچه ها  سوار موتور ریختیم توی خیابان.اضافه شدن چند پرچم و همچنین بنز الگانس نیروی انتظامی با آن چراغهای گردان زیبایش به جمعمان ابهتی داده بود.خلاصه اینکه آخر عشق و صفا بود.

*جوانکی از یکی از بچه ها پرسید:"آقا چه خبر شده؟" گفتیم:" ایران رفته جام جهانی" زیر لبش گفت  "دیوانه ها".

*فعلا ایران (به قول فردوسی پور) در شرایط آرمانی به سر می برد.حال همه را کرده است توی قوطی.

*آخرین کتابی که خواندم نامش بود پاسخ به نامه نهضت آزادی از مرحوم علی صفایی( عین صاد).پیشنهاد می کنم شما هم حتما بخوانیدش کمتر از 30 صفحه است و قیمتش هم 200 تومان.

*در مورد مطلب قبلی هم بگویم که بنده هرگونه ارتباطی را با آقای امیرخانی به شدّت تکذیب می کنم.توضیح اینکه آن مطلب منبعش کتاب داستان 84 بود که گزیده ای از برخی داستانهای سال 84 به انتخاب مصطفی مستور را در خود داشت.

*تصنیفهای مردان خدا(654 کیلو بایت) و اندک اندک(527 کیلو بایت) را هم گذاشتم رو ی نت.گوش کنید و کیفور شوید.

* ما آمریکا را سوسک میکنیم.

* ما آمده ایم تا بمانیم.

 

نظرات 3 + ارسال نظر
امین سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 07:02 ق.ظ http://www.razedel.com/raz

سلام. آهنگ ها که معرکه بود. موتور هم بد نیست. یا علی

مریم چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:52 ب.ظ http://noora1984.persianblog.com/

سلام
آفرین
به منم سر بزن

علیرضا چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:44 ب.ظ http://bmwbekom.blogsky.com

از تو متشکرم خیلی زحمت کشیدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد