شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

شهید مثل یک نمره بیست

یاداشتهای یک جوان کتابفروش

تجدید چاپ!

توضیح:این پرت و پلاها را چند روز پیش برای وبلاگ کلیپ مبارز نوشتم که در اینجا منتشر شد.
* طبق آماری که سایت وبگذر ارائه می‌دهد. روزانه بیش از 3500  نفر از کلیپ مبارز  دیدن می‌کنند. و  در حدود 10000 صفحه از سایت لود می‌شود.
* امروز همه‌مان فریاد می زنیم که جنگ، جنگ نرم است.
* هر سربازی قبل از اینکه وارد میدان جنگ شود باید پشت جبهه در یک دوره آموزشی شرکت کند تا راه و رسم استفاده از سلاح را بیاموزد.
* شاید مشکل خیلی از ما بچه مذهبی‌ها این باشد که علی‌رغم داشتن آرمان و هدف، به علت نداشتن مهارت در اجرای آرمان از پیاده کردن اهدافمان در جامعه باز می‌مانیم. البته با خواندن کلمه مهارت شاید معانی مختلفی به ذهن شما خطور کند. اما من در اینجا صرفا منظورم مهارت در استفاده از نرم‌افزارهای کاپپیوتری است. بندهای بعدی مطلب را دنبال کنید داریم یواش یواش به جاهای خوبی می‌رسیم!
* حدود یکسال است که جناب مبارز یک تنه دارد این وبلاگ را می‌چرخاند و امروز بعد از کلی تلاش مخلصانه‌ی ایشان و تعدادی انگشت‌شمار از دوستانشان این وبلاگ (علی رغم برخی انتقاداتی که به عملکردش دارم) از خیلی از سایتهایی که به اسم فرهنگ و دین میلیون‌ها تومان از بودجه بیت المال را حیف و میل می‌کنند هم تاثیرگذارتر است و هم پر مخاطب‌تر.
* خیلی از ما عادت کرده‌ایم که فقط مصرف کننده باشیم. در کنار گود بنشینیم و بگوییم لنگش کن.(سند این حرفم پیامهای بعضی از دوستان در بخش نظرات وبلاگ است.) عادت کرده‌ایم به اینترنت وصل شویم آدرس سایت کلیپ مبارز را تایپ کنیم و با چند کلیک خیلی راحت کلیپ‌های دلخواهمان را دانلود کنیم.
* بر می‌گردیم به بحث مهارت. برادر من! ایضا خواهر من! باور کن یادگیری یک نرم‌افزار ویرایش صدا و یا فیلم، در حد اینکه بتوانی یک قسمت جالب از یک فیلم یا صدا را برش بزنی حداکثر نصف روز از شما وقت خواهد گرفت.
* حتما می پرسید چطور یادبگیریم؟! جواب دم دستیش می‌شود "همین گوگل!" کافی است روی اینترنت جستجو کنید صدها سایت در این زمینه پیدا می‌کنید با هزاران صفحه مطلب آموزشی. راه دیگرش استفاده از دوستانی است که با این نرم افزارها آشنا هستند. راه سومی که به نظرم می‌رسد استفاده از کتاب است یا نرم‌افزارهای آموزشی.
* خب الان می‌پرسید خب که چی؟
* نگاه کن دوست عزیز هر کدام از ما در آرشیو شخصیمان کلی فیلم و سخنرانی (از حاج آقای پناهیان و فاطمی‌نیا و رحیم پور ازغدی و دکتر عباسی و بگیر تا حاجی انصاریان و از همه مهمتر حضرت امام و مقام معظم رهبری) و مستند و ... داریم که شاید بعضی‌هاشان هم خیلی کمیاب باشند. خب اگر کار با این نرم افزارها را یاد بگیرید راحت یک قسمت جالب از همین فایلها را برش می‌زنید و برای کلیپ مبارز می‌فرستید. تا هزاران نفر از آن استفاده کنند.
* اول عرایضم گفتم که روزانه 3500 نفر به کلیپ مبارز سر می‌زنند. حالا اگر فقط یک درصد آنها؛ دقت کنید! فقط یک درصد آنها _ که می‌شود 35 نفر _ آنهم فقط هفته‌ای یک کلیپ به این روش تولید کنند ما هفته‌ای 35 کلیپ خواهیم داشت و روزی 5 کلیپ! خیلی عالیست؟ پس تنبلی را کنار بگذارید. یا علی بگویید و شروع کنید.

سخنان منتشرنشده سرلشگر صفوی در سبزوار+حاشیه نگاری یادواره شهدای

اگرچه اخبار از حضور مسئولان لشگری و کشوری در یادواره شهدای جهادگر سبزوار خبر می داد، اما پوشش خبری این یادواره باعث شده تا حضور شخصیت لشگری کشور یعنی یحیی رحیم صفوی نادیده گرفته شود.

رسانه های خبری - خبرگزاریهای ایرنا، ایسنا و مهر - ضمن عدم پوشش کامل سخنان سرلشگر صفوی، تنها به این نکته اکتفا کردند که ایشان در خصوص شهید وشهادت و جنگ نرم سخن گفته است.

اما بخش مهمتری از سخنان صفوی در خصوص اغتشاشات اخیر بود که توسط رسانه های خبری پوشش داده نشد.

دستیار عالی مقام معظم رهبری حاضران در اغتشاشات روز عاشورا را به ۲ گروه تقسیم کرد و گفت: عده ای از حاضران در هتک حرمت روز عاشورا قدرت طلبانی بودند که به دلیل اینکه به مقامی نرسیده اند، از نظام عقده در دل دارند و اینگونه به مواجهه با نظام پرداخته اند.

وی تاکید کرد: این گروه دیگر کار از دستش رها شده است اما گروه دومی هم در این اغتشاشات بودند که همان منافقین هستند و تکلیفشان مشخص است.

 

حاشیه های یادواره شهدای هویزه و جهادگر سبزوار

 پس از پایان سخنرانی سرلشگر صفوی، یکی از حاضرین که برادر شهید بود خود را به ایشان رساند و گفت: سلام ما را به مقام معظم رهبری برسانید وبه ایشان بگویید همانطور که پدران وبرادران ما در راه دفاع از دین و کشور در جبهه ها شهید شدند، ما هم برای دفاع از نظام و لایت فقیه آماده هستیم و جان خود را فدا می کنیم.

در این هنگام بود که حاضران در مراسم با فریاد”ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند” نسبت به سخنان این برادر شهید ابراز احساسات کردند.

به هنگام ورود سرلشگر صفوی به مراسم که همراه ایشان تعداد زیادی از مسئولان استان و شهرستان هم حضور داشتند، قاری  در حال تلاوت قرآن بود، در همین حال مجریان مراسم در اقدامی عجیب و دور از ذهن به قاری دستور دادند تا قرائت خود را متوقف کند تا سرلشگر صفوی و مسئولان به مراسم وارد شوند.

امام جمعه سبزوار حجت السلام ابراهیمی از ابتدای مراسم به صورت ویژه ای در حال صحبت با سرلشگر صفوی بود که این اقدام ایشان در نهایت با تذکر مجری مراسم آقای کرامت مواجه شد.

مجری در طول برگزاری یادواره شهدا، محسنی ثانی نماینده مردم سبزوار را “دکتر” خطاب می کرد در حالی که بنابر اطلاعات ثبت شده در سایت مجلس شورای اسلامی تحصیلات ایشان فوق لیسانس و ظاهرا دانشجوی دکترا می باشند.

از حاضران اجباری یادواره شهدای جهادگر سبزوار، صلاحی استاندار خراسان رضوی بود که همزمان با حضور در سبزوار برای افتتاح پروژه های عمرانی، مجبور شده بود در این مراسم هم شرکت کند.   

منبع: سایت سلام سبزوار

راهپیمایی عاشوراییان سبزوار در اعتراض به اوباشان سبز

- حضور مردم خیلی دور از انتظار بود. لااقل من یکی که فکر نمی‌کردم این همه جمعیت تو راهپیمایی شرکت کنند.
- قرار بود طبق برنامه اعتراض به هتک حرمت روز عاشورا در قالب تجمع در مسجد جامع سبزوار برگزار شود که به دلیل حضور غیر منتظره مردم این تجمع به صورت خودجوش تبدیل به راهپیمایی شد.
- همکاری و همراهی نیروی انتظامی با مردم کاملا محسوس و در خور تقدیر بود.
- بعضی از شعارهای مردم:
 "فتنه‌گر بی‌ریشه / ایران کوفه نمی‌شه"
"خواص بی‌بصیرت / مایه‌ی ننگ ملت"
"ابوالفضل علمدار / موسوی رو تو بردار"
 "هاشمی حیا کن / مصلحتو رها کن"
- چشمهای پر از اشک آن پیرمرد هفتاد ساله را هنگامی که فریاد می‌کشید:"یا حسین" هیچگاه فرموش نخواهم کرد.
-  باز  هم چون گذشته سیستم صوت سازمان تبلیغات ول معطل بود.
- مثل همیشه مسئولین از مردم عقب ماندند.

- مطلب وبلاگ آهستان در مورد راهپیمایی مردم قم را حتما بخوانید. تمام توصیفاتی که در وصف راهپیمایی مردم قم کرده استُ در مورد راهپیمایی مردم سبزوار هم می‌توان به کار برد.

- زحمت عکس‌های زیر را برادر خوبم جناب سید مهدی حسینی کشید.





حضرت امام: من توبه می‌کنم!

ما نمی خواهیم در خارج از کشور وجاهت پیدا کنیم، ما می خواهیم به امر خدا عمل کنیم و اما اشتباهی که ما کردیم این بود که به طور انقلابی عمل نکردیم و مهلت دادیم به این قشرهای فاسد، و دولت انقلابی و... هیچ یک از اینها عمل انقلابی نکردند و انقلابی نبودند. اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و روسای آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزب های فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و روسای آنها را به سزای خودشان رسانده بودیم و چوبه های دار را در میدان های بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمت ها پیش نمی آمد.
من از پیشگاه خدای متعال و از پیشگاه ملت عزیز عذر می خواهم، خطای خودمان را عذر می خواهم. ما مردم انقلابی نبودیم، دولت ما انقلابی نیست، ارتش ما انقلابی نیست، ژاندارمری ما انقلابی نیست، شهربانی ما انقلابی نیست، پاسداران ما هم انقلابی نیستند، من هم انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم، اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود کنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم. تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می کردیم، یک حزب و آن "حزب الله" حزب مستضعفین، و من توبه می کنم از این اشتباهی که کردم و من اعلام می کنم به این قشرهای فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جای خودشان ننشینند ما به طور انقلابی با آنها عمل می‏کنیم.

امام روح‌الله/ صحیفه نور ج8 ص251

ماجرای زندانی شدن استاد حسن رحیم‌پور + فایل مخصوص موبایل

این خاطره از زبان استاد رحیم‌پور نقل می‌شود:

جوانی یه امتیاز مثبت داره و اون اینه که آدم صادقانه و صریح تصمیم می‌گیره و حرفشو می‌زنه. هر چی سن می‌ره بالاتر آدم محافظه‌کارتر، ترسوتر می‌شه. وقتی سن بره بالا، البته آدم عاقلترم می‌شه. یعنی از هر دو سمت، هم تجربه زیاد می‌شه هم محافظه‌کاری و ترس. قدرت تصمیم‌گیری و جرات تصمیم‌گیری کم می‌شه. اون انسانهای فوق‌العاده کسانی هستند که بتونند جرات جوانی رو با عقل پیری جمع بکنند. و این خیلی عالی می‌شه اگه بشه. ولی در تصمیم‌گیری واقعا همین جوریه. من خودم رو که نگاه می‌کنم، یادمه که سال 63 از جبهه برگشته بودیم. مجروح هم بودم با عصا راه می‌رفتم. بعضی از این فقرا رو می‌دیدم تو زمستون کنار خیابون می خوابن تو برف. با رفقا گفتیم بریم اینا رو ببریم حمام بشوریم تمیزشون بکنیم. این کارو بچه‌ها کردند. بعد هی گشتیم اینا رو یه جایی تحویل بدیم. کسی تحویل نمی‌گرفت رو دست ما مونده‌ بودند. یک چند مدتی بود اینا رو بردیم مسجد. دیدیم اینا بعضیاشون عقلشون هم درست نیست ممکنه خرابکاری بکن. بعد هم مسجد راه نمی‌ده. مسجد خوابگاه نیست. اینا رو بردیم زیر زمین خونه‌ی پدریمون. شبا اونجا می‌خوابیدن روزا می‌رفتن گدایی. بعد گفتیم اینجوری نمیشه باید از پول گدایی یه قسمتش رو هم به ما بدین. نصف کنین مثلا. هر چی ما رفتیم این ور اون ور که:"بابا اینا رو یه جایی نیست جمع کنه؟" گفتن:"باید بری دادگستری." رفتیم دادگستری. از این ور به اون ور از این اتاق به اون اتاق هی ما رو پاسکاری کردن و از آخر هم گفتن:"باید بری پیش رئیس دادگستری." هر کاری کردیم ما رو راه ندادن من هم عصامو گذاشتم روی در اتاقش و در باز شد و محکم خورد به دیوار گفت:"آقا چیه شلوغ می کنی؟ اغتشاش می کنی؟"  گفت:"شما کی هستی؟"  گفتم:"من اسم ندارم." گفت:"چکار داری؟" گفتم:"کار شخصی ندارم." گفت:"پس چرا اومدی اینجا؟" گفتم:"برای این قضیه اومدم." گفت:"تو خودت دیوانه‌ای! باید خودت رو اول بگیرن." ما رو بازداشت کردن انداختن تو بازداشتگاه دادگستری مشهد. من گفتم اینا ما رو یک هفته‌ای نگه می‌دارن. بعدش که بالاخره میارن بیرون من حرفمو دوباره می‌زنم. ببینم اینا تکلیفشون چی می‌شه. اینا رو تو کشورای کمونیستی جمع می‌کنن. تو کشورای سرمایه‌داری هم جمع می‌کنن. تو کشور امام زمان(عج) فقط جمع نمی‌کنن؟ البته اون موقع فکر می‌کردم که جمع می‌کنند. بعدها که رفتم دیدم که هم در کشورای بلوک شرق و هم غرب، در نیویورک، در لندن، در بسیاری از شهرها محلاتی هستند که صدها و هزاران نفر شبها کنار خیابون می‌خوابند. اون موقع این رو نمی‌دونستم. اون ها هم جمع نکنن کشورای اسلامی باید جمع کنن. خلاصه گفت:"راه چاره نیست. فقط اینا باید یه تخلفی بکنن. کسی از اینها شکایت بکنه تا ببرنشون زندون!" این راه حلی که گفتن راه حل قانونی اینه. خب می‌خوام بگم فرق بین پیری و جوانی رو. من الان هم او صحنه‌ها رو می‌بینم ولی الان دیگه همچین تصمیمی‌ نمی‌گیرم. این روحیه رو دیگه ندارم. البته با خودم محاسبه می‌کنم سریع با خودم می‌گم:"خب من راجع به این فقرا حرف بزنم باعث فرار سرمایه از کشور نمی‌شه؟ قانون رو به هم می‌ریزه. خب این یه جور بی‌قانونیه. اصلا خشونته. همینطور از این جور چیزا میاد تو ذهن آدم. بعد آدم نهایتا تصمیم می‌گیره که اصلا تکلیف شرعی و قانونیه اینه که از کنار همین بدبخت رد شم. اون کنار خیابون افتاده ولی من تکلیفمه که از کنارش رد شم. دعا کنم تو دلم یا مثلا غصه بخورم. این فرق آدم جوونه با آدمی که سنش می‌ره بالا.


××××

برای دانلود فایل صوتی مخصوص موبایل اینجا کلیک کنید. (حجم 1/1 مگابایت)