در را که باز کردم دیدم چه التهابی
نصف کلاس قرمز نصف کلاس آبی
هر یک گرفته در کف جانها برای تیمی
نیمی غلام قرمز آبی پرست نیمی
در این میان نشسته بی های و هو محمد
گفتم چرا خموشی چیزی بگو محمد
در خنده ی رفیقان با گریه گفت آقا
رنگی که می پرستم از رنگهای دنیا
یک لقمه زرد کم حال در سفره های هرگز
لعنت به هر چه آبی نفرین به هرچه قرمز
آقای دلبری